عشق

عشق، ڪلمـہ مقدسـے ست ڪہ جـز در هواے ملڪوتــے

نمیتواטּ آטּ را بیابــے.

عشق حقیقـے را ستایش ڪـטּ، نہ بدل آטּ را روے زمیــטּ!

مسأله عـشق را از دوست داشتــטּ هاے ڪوچڪ و زمینـےجدا

ڪـטּ و بداטּ ڪہ دوست داشتــטּ،تنها قسمتـے از عشق است...

همواره بہ یـاد داشته باش ڪہ تـو مخلـوق خود عشقـے، پس

رفتارے در خـور عشق او، نہ در خور عـشق خودت، داشـتہ باش....

 

"از جنس باران"


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا ناكجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد ...


سخنان گرانبها

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

IranFunnyGroup.ir - گروه اينترنتي ايران فاني

 

 

 

 

برای یک انسان...

گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...

گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم گوسفندی باشم ، پا روی 

یونجه هـــــــا بگذارم ...


اما دلــــــــــی را دفن نکنم ... !

گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم اما بدانم ، کــــــــارم از روی 

ذات من است نه از روی هوس ... !


خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم با چشمهـــــــــای کور ،‌ اما

خوابی را پرپر نکنم ... !


کلاغی باشم که قار قار کنم پرهــــــــایم را رنگ نکنم و دلــــــــی را با

دروغ بدست نیاورم ... !

غرور کسی را نشکنم...

چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟

دوره ارزانی است؟

چه شرافت ارزان!

تن عریان ارزان!

و دروغ از همه چیز ارزانتر

آبرو قیمت یک تکه نان

و چه تخفیف بزرگی خورده است

قیمت هر انسان!!!!!!!!!!!!!

صـدای پـای بـهار می آیـد ...

امسال هم چون سالهای دیگر بهار با تمام زیبایی هایش عزم

جزم کرده تا بیاید و مهمان خانه های ما ایرانیان شود. هرچند

اینطور بنظر می رسد که بخاطر افزایش بی رویه قیمت ها و

کاهش شدید قدرت خرید مردم دلها بیشتر از هر سال دیگری

شور می‌زند و نگران‌ آمدن بهار است اما بهار می آید تا

دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد، نوید

شادابی و سرزندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد

جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند


آرام و آهسته

خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند



گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org

من یقین دارم بهار می آید

اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!


دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد

بهار را

به آنجا می کشاند


بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش

شود


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپيد

برگهای سبز بيد

عطر نرگس، رقص باد

نغمه و بانگ پرستوهای شادخلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک ميرسد اينک بهارخوش بحال روزگار …


حرف های عاشقانه دکتر شریعتی با خدا

با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند

با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند


با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند


با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند


و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند

و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست

 در دست خویش دارد

با تو، دریا با من مهربانی می کند


 

ادامه نوشته

کـاروان محـرم از راه رسیـد...

0.338423001291695886 irannaz com عکس مخصوص ماه محرم 91

 ماهی که در آن عشق آفریده شد و مردانگی و شرف در عطش

 عشق به حسین معنا گرفت...
ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد


ماهی که هر ساله خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد تا ابرهای

روزمره سرخی آفتاب را نپوشاند!

محرم ماه فریاد و ماه بیداری و پایداری است!


محرم ماهی که تمام تاریخ وام دار یک نیم روز آن است!

ماهی که خاک و خون و آتش و عطش و مشک و تیر، رازهای سر به

مهر آنند!
ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ بر صحیفه ی دل ها نازل شد و هفتاد

و دو کهکشان در مدار هستی قرار گرفت...

خودت رامهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج  خودش نزدیک می شود.

اکنون هنگامه ی وداع فرا رسیده است.
اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او،خبر از فراقی عظیم

 می دهد.خودت رامهیا کن زینب که لحظه وداع فرا می رسد.
همه تحمل ها که تاکنون کرده ای،تمرین بوده است.همه ی مقاومت ها،

مقدمه بوده است و همه تاب ها و توان ها،تدارک این لحظه عظیم امتحان!
… وقتی روح از تن پیامبر،مفارقت کرد و جای خالی نفس های او رخ نشان

 داد،تو صیحه زدی،زار زار گریه کردی و خودت را به آغوش حسین انداختی و

 با نفس های او آرام گرفتی...

شش ساله بودی که مزه ی مصیبت را می چشیدی و طعم تسلی را تجربه

 می کرد.مادر از میان در و دیوار فریاد کشید که “فضه مرا دریاب!”
حسین اگر نبود و تو را درآغوش نمی گرفت و چشمهای اشکبار تو را به

سینه اش نمی گذاشت.تو قالب تهی می کردی از دیدن این فاجعه ی

هول انگیز.
… وداع با حسین وداع با رسول الله است .وداع با علی مرتضی است.

وداع با صدیقه کبری است.وداع با حسن مجتبی است.
آنچه اکنون تو باید با آن وداع کنی،حسین نیست.تجلی تمامی تعلق هاست.

همه سختی هاست.لنگر کشتی وجود در همه ی طوفان ها و بلاهاست.

انگار که از ازل تاکنون هیچ مصیبتی نبوده است.چرا که حسین بوده است و

حسین کافی است تا همه ی خلأها و کاستی ها را پر کند.

امّا اکنون این حسین است که آرام آرام به تو نزدیک می شود و با هر قدم

فرسنگ ها با تو فاصله می گیرد.خدا کند که او فقط سراغی از پیراهن کهنه

نگیرد.پیراهنی که زیر لباس رزمش بپوشد تا دشمن که بنای غارت دارد،آن را به

 خاطر کهنگی اش جابگذارد.
پیراهنی که مادرت فاطمه به تو امانت داده است و گفته است که هرگاه

حسین ن را از تو طلب کند،حضور مادی اش در این جهان،ساعتی بیش دوام

 نمی آورد و رخت به دار بقا می برد.

اگر از تو پیراهن خواست،پیراهنی دیگر برای او ببر.این پیراهن را که رمز رفتن

دارد و بوی شهادت در او پیچیده است،پیش خودت نگه دار.


البته او کسی نیست که پیراهن را باز نشناسد.یعقوب،شاگرد کوچک دبستان

 او وده است.ممکن است بگوید:”این پیراهن،عزّت و شهادت نیست.

تنگی می کند برای آن مقصود بزرگ.برو و آن پیراهن امانت و شهادت را بیاور،

عزیز برادر”.


به هرحال آنچه باید و مقدر است محقق می شود،امّا همین قدر طولانی شدن

زمان،همین رد و بدل شدن یکی – دو نگاه بیشتر،همین دو کلام گفت وگوی افزونتر،غنیمت است.
این زمان دیگر تکرار پذیر نیست.
این لحظه ها،لحظاتی نیست که باز هم به دست بیاید.
همین یک نگاه،به همه دنیا می ارزد.
دنیا نباشد آن زمانی که تو نیستی حسین!
پیراهن را که می آوری،آن را پاره تر می کند که کهنه تر بنماید.

بندهای دل توست انگار که پاره تر می شود و داغ های تو که تازه تر.
مگر دشمن چقدر بی رحم است که ممکن است چشم طمع ازاین لباس کهنه

هم برندارد؟!
… از خیمه بیرون می زنی و به خیمه ای خلوت و خالی پناه می بری تا بتوانی

بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی.


نمی فهمی که زمان چگونه می گذرد و تو کی از هوش می روی و

 نمی فهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری می شود.
احساس می کنی که سر بر زانوی خدا گذاشته ای و با این حس،باورت

می شود که رخت از این جهان بربسته ای و به دیدار خدا شتافته ای.

حتی وقتی رشحت آب را  بر گونه ات احساس می کنی ،گمان می کنی که

 این قطرات کوثر است که  به  پیشواز چهره ی تو آمده است.
با حسی آمیخته از بیم و امید،چشمهایت را باز می کنی و حسین را

می بینی  که سرت را به روی زانو گرفته است و با اشکهایش گونه های تو

را طراوت می بخشد.
یک لحظه آرزو می کنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه ی

عمر همه ی کائنات،دوام بیاورد.
حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین،عوض کنی و حتی هیچ کوثری

را جای سرچشمه ی چشم حسین بگیری.
حسین هم این را خوب می داند و چه بسا از تو به این آغوش ،مشتاق تر

 است،یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را باحسین در این خلوت

 قرار دهد و همه ی چشمها را از این وداع آتشناک،بپوشاند.
هیچ کس تا ابد،جز خودِ خدا نمی داند که میان تو و حسین در این لحظات چه

می گذرد.حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بال های خویش در هُرم این  وداع

به شما نزدیک نمی شوند.
هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟

هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟
هیچ کس نمی تواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم

می زند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی،دیگر

از خیمه بیرون می آید.


زینبی که دیگر تماماً حسین شده است.

… و مگر پیش از این،غیر از این بوده است؟!

 

                       السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

 

راز علمی سجده

 

بدن شما به صورت روزانه، امواج الکترومغناطیسی دریافت میکند شما امواج

 الکترومغناطیس را مواقعی که از تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید و

 نمیتوانید هم کنار بگذارید، دریافت میکنید، همچنین از طریق لامپهای روشن

 که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمیشود...

شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت میکنید،

به عبارت دیگر شما با امواج الکترو مغناطیسی شارژ میشوید بدون آنکه بفهمید !

سر درد دارید ! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کار و مکانهای مختلف بر

 شما غلبه میکند...

راه حل این مشکل چیست ؟

خبر تقریبا جدید ؛ یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی شامل یافتن

بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب

میرساندرا انجام داد با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر روی زمین،

زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به

ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها

 وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق را بیشتر

شگفت انگیز میکنداین است که :

بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید، حالتی است که رو به مرکز

زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد

 شد و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده

که مرکز زمین مکه است و کعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده

در نمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالها از بدن است...!

 

 

معبودا...

در آئینه ادراکم ،معبودی 

نه .... در آئینه ادراکم ،خالقی 

نه ... بگذار فکر کنم!

به راستی در وجود من فاعل هستی یا مفعول؟!

بگذار ببینم ... جملات زندگی من بی تو هیچ اند ، پس

تو نه فاعلی ، نه مفعول

تو حقیقت مطلق فعل هستی!! آنهم نه ماضی وحال وآینده

تو مصدری از جنس ، بودن ... ساختن ... خلق کردن ... پروریدن و ...

آنهم مرکب به واژه عشق ... مثل عاشقانه بودن ، عاشقانه ماندن و...

اکنون من در طی زمان سفر می کنم و پیشوند وپسوند می گیرم

ودر تمام احوال تو با من هستی

که هیچ پیشوند وپسوندی بدون ریشه معنا نخواهند داشت

و تو همان ریشه ای ...

 

نوبت عاشقی...

   

          

 

 

 

دوباره نوبت عاشقی است!


دوباره نوبت از من به تو رسیدن است و از تو به

سر دویدن که «بِکَ عَرَفتُک وَ أنتَ دَلَلتَنی عَلَیک»

این‌روزها، روزهای از نو صدا زدن است و این شب‌ها

شب‌های دوباره دل‌سپردن...

 
و من آنقدر در این هیاهوی بی‌صدا، صدایت می‌کنم

 که صدایم بی‌صدا شود

که ندای یا رب یا رب‌هایم گم شود در «اَسْتَجِبْ لَکُمْ»

گفتن‌های خودت که دردهای دلم تنها مَرکب من شوند


در به سوی تو تاختن!

تویی که می‌دانی هرگز دلم برایت از سر عادت

نتپیده تویی که «حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْک»

یا سیدی!
در گذر از من
از من در گذر ای مولای من، که تو بزرگتر از آنی

 که به وصف در آیی و من حقیر تر از آن‌م که بر

آن خاطر عاطر گذرم


عبور کن از من ای خاک درت تاج سرم

عبور کن و بگیر از من هر آنچه از آن من نیست

که تا تو، حتی یک دل هم یک دنیا فاصله است


نشان به آن نشان که ماه بنی‌هاشم این اندک فاصله

 را نیز تاب نیاورد و کنار علقمه فریاد بر آورد

که عشق، به دست آوردن نیست، از دست دادن است

پس عبور کن و «اَعِنّی بالبُکاءِ عَلی نَفسی»


دستم بگیر و به اشکم توان ببخش ای یار

که من در هراسم از تاریکی گور و سنگینی لحد


که من تیره‌روزم از آرزوهای باطل و قصورات بی‌حد

«اَعِنّی بالبُکاءِ عَلی نَفسی»


که قدر بدانم این شبهای قدر را


که گریه کنم بر خود


بارها و بارها...

b1716_mk.jpg

 

 

 

دردنامه نوشت:

گرچه هنوزم رفتنشان را باورم نیست اما از همه ی شما برای

 شادی دو خواهر عزیز(نیلوفر و نازیلا) که از دوستانم بودند و در شامگاه

شنبه به همراه مادرشان به  دیار حق شتافتند برای آرامش        

روحشان در این ماه عزیز قرائت  فاتحه را خواهانم...

   

ماه محبوب...

در سمت توام...

دلم باران...دستم باران...دهانم باران...

چشمم باران...

روزم را با بندگی تو پاگشا میکنم...

هر اذانی که می وزد پنجره ها باز میشود...یاد تو کوران می کند!

هر اسم تو را که صدا میزنم ماه در دهانم هزار تکه میشود!

کاش من همه بودم و با همه دهان ها تو را صدا میزدم!

کفش های ماه را به پا کرده ام...دوباره عازم توام!

تا بوی زلف یار در آبادی من است هر لب که خنده ای کند از شادی من است!

زندگی با توست یعنی همین حالا...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

خداوندا!

 چه لحظه هایی که فقط صدایت کردم ...........

بی آنکه برای شنیدن ، سکوت را  میهمان لحظه هایم کنم......

.

.

.

 من فقط به اعتبار خدایی تو به ثانیه ها معتقدم و بس...

 

         آغاز ماه خوب بندگی  مبارک دل من و کسانی که تو رابا تمام وجودشون

            احساس میکنند...

شیطان پرستی(satanism)

مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته‌است. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.

شیطان به کسی گفته می‌شود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی

تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره

    بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش

 آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به

ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.

موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها

  دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد

 تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت

کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطی از

قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان

 معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند

شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران

آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند.

آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک می‌دانند.

شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی می‌کنند.

دست چپی‌ها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند

و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست

 راستی‌ها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل

قدرتی بزرگ‌تر بدست می‌آورند. لاوییان‌ها در واقع خدایی از جنس شیطان و

یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی

 نمی‌کنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته می‌شود

 و عموماً آنها را افرادی می‌شناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش می‌کنند.

شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی،

عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی

فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از

 باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایش‌های

خودپرستانه دارند. به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی می‌بینند

 و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده‌گرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند.

به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را

انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد.

 بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان

 پرستان دینی تقسیم بندی می‌شوند.

                         شیطان پرستی و فراماسونری ، نمادها و کتب (1)

ادامه نوشته

درک لذت زیبایی های خدا...

نمیدونم تا حالا چقدر به محیط اطرافتون دقت کردین؟

گاهی اونقدر زشتی و آلودگی در محیط پیرامونمون هست ٬که مانع

 دیدن لطافت های پروردگارمون میشه!

نمی دونم تا حالا رفتن به محیطی بکر و ناب که هواش پره از اکسیژن

 خالصه رو تجربه کردین یا نه؟جایی که سلول های خاکستری مغزتون

برای لحظاتی پر از آرامش  بی نظیر میشه.

 جایی که فکر بیهوده تعطیل!ناراحتی تعطیل!

فقط آرامش  و آرامش و آرامش و دیگر هیچ...

غروب جمعه ای رو فرض کن با هوایی فوق العاده مطبوع ٬آفتاب ملایم

 هوایی خنک٬ آسمانی آبی و روزی واقعا از نوع اردیبهشت بهشتی!!!

با طعم شکوفه های بهار نارنج و چیدن برگهای سبز چای به دست خودت!

یعنی نهایت تمام لذتی رو که میشه احساس کرد...

بودن ساعتی در کنار کوههای سبز و پر غرور!و تنفس در هوایی پر از

عشق یعنی درک کمی٬ فقط کمی از زیبایی های خالق بی همتا!

ادامه نوشته